۱۳۸۶ آبان ۲۰, یکشنبه

ستارخان زمانه چگونه بايد باشد

ستارخان زمانه چگونه بايد باشد

· حسين دوستي

برگزاري همايش‏ها و كنگره‏هاي بزرگداشت قهرمانان ملي و شخصيتهاي افتخار آفرين هر ملت، ضمن اينكه تجليل از تلاشها و رشادتهاي آن چهره‏هاي درخشان است، از سويي ديگر الگويابي و ارائة آن به نسل جوان مي‏باشد، و البته بررسي برهه‏هاي زماني حركتهاي اجتماعي كه قهرمانان مورد نظر در آن صحنه‏ها و وقايع، نبوغ و استعداد و وطن‏پرستي و شجاعت خود را بروز داده ، به عنوان اصلي‏ترين هدف همايش‏ها خواهد بود. اما با توجه به اينكه اكثريت جمعيت كشور ما را نسل جوان تشكيل مي‏دهد، الگوسازي اين همايش‏ها بيشتر مورد توجه قرار مي‏گيرد. چندي پيش همايشي به منظور بزرگداشت ستارخان در فراخوان جذب مقاله عنوان اصلي خود را «ستارخان زمان چگونه بايد باشد » قرار داده بود. اين نوشتار در پي انتشار آن فراخوان به رشتة تحرير درآمده است. با وجود اين پيش از ورود به اصل پاسخ سؤال ويژة‌ كنگره، مطالبي در مورد «الگو» و «الگوسازي» و «الگوپذيري جوانان» ارائه مي‏نمايم:

الگو يا مدل مورد نياز يك نسل

نسل جوان، نوجو و آرمان‏گراست و در مراحل مختلف زندگي، نمونه‏هايي مي‏طلبد تا با استفاده از راه و رسم آنان، در فراز و نشيب زندگي، استوارتر گام بردارد.(1)

تنها آموزش و موعظه و ذكر تئوريك مسائل، نمي‏تواند براي نسل جوان، بدانگونه كه نياز است مفيد و مؤثر باشد. آنچه آنان را مي‏سازد و فكر و اخلاق و حيات‏شان را جهت مي‏دهد، جنبة الگو و ارائة‌ عملي روشي است كه مي‏خواهند بدان طي مسير كنند. از آنجائيكه نقش الگو در سازندگي افراد بسيار مهم است، لذا بايد سعي و كوششي در اين جهت بعمل آيد تا الگوهائي در سر راه‏شان قرار گيرد كه پاك و زبده و لايق پيروي باشند. بايستي، بهترين‏ها معرفي شوند تا امكان عمل صالح و اوج گيري در آن مطرح باشد.(2)

و اين الگوها بايد بتوانند همچون قطرات باران، روح تشنة نسل نوجوان و جوان امروز را سيراب كنند و با شعلة شمع وجود خود، و يا با خاطرات حيات افتخارآميزشان، آنان رابه دنياي اميد و روشني رهنمون گردند. بدينوسيله اهميت الگو و ارائة الگوي ايده‏آل به وضوح روشن مي‏گردد و جوان در هر محفلي و در هر برخورد اجتماعي خود با ديگران و حتي در لابلاي مطالعة داستانها و در لحظات تماشاي فيلم‏ها و سريال‏ها، بي‏صبرانه و مشتاقانه در پي يافتن الگوي مورد توجه خود مي‏باشد و بدين ترتيب يك عمل دو سويه، الگودهي و الگوپذيري در هر فعاليتي در حال اجراست.

الگوهاي برتر ايران و اسلام

تاريخ كشور ما، چه قبل از اسلام و چه بعد از پذيرش داوطلبانة‌ اين آيين حياتبخش الهي، وقايعي را شاهد بوده كه طي اين ماجراها و اتفاقات، چهره‏هاي درخشاني، با حركت و گفتار و كردار خود موجهايي در جامعه آفريده و عطر و بوي خاصي در فضاي ميهن پراكنده‏اند و هر كدام، در پربار كردن فرهنگ و تمدن اين مرز و بوم نقش بسزايي داشته‏اند.

پادشاهاني مانند كوروش و داريوش اول هخامنشي و سرداراني مانند آريوبرزن، انديشمنداني چون حكيم بوذرجمهر (= بزرگمهر) از جمله چهره‏هاي شاخص ايران قبل از اسلامند كه جزو الگوهاي پسنديده به شمار مي‏روند. اما ورود دين اسلام به ايران، فراز درخشاني را درتاريخ ايران بوجود آورد و شجاعت و وطن پرستي ايراني را با عزت و شكوه جهاد و شهادت عجين ساخت. در ساية تعاليم عالية اسلامي، ايراني آنچنان خود را بر فراز ارزشها و بر اوج نيكي‏ها نشاند كه برترين الگوها را براي همة‌ جهانيان عرضه نمود. پيروي از والاترين شخصيتهاي تاريخ بشري، از جمله پيامبر بزرگ اسلام حضرت محمد (ص) و ابرمرد تاريخ امام علي (ع) و فريادگر تشيع انقلابي و هوشمند ـ امام حسين (ع)، افرادي را بار آورد كه بر قلة عظمت و افتخار مي‏درخشند. دانشمنداني از قبيل: ابوعلي سينا، محمد زكرياي رازي، خواجه نصير الدين طوسي، ابو عبدالله محمد بن موسي خوارزمي، شيخ بهاءالدين عاملي و ... و دلير مرداني چون قائم مقام فراهاني، ميرزا تقي خان امير كبير، سيد جمال الدين اسد آبادي، ميرزا كوچك خان جنگلي، ستارخان، شهيد ثقة الاسلام، كلنل محمد تقي خان پسيان، رئيسعلي دلواري، شهيد نواب صفوي، شهيد دكتر بهشتي، سردار رشيد اسلام شهيد دكتر چمران، امير سرلشكرشهيد صياد شيرازي و ... همه بزرگان تاريخ ايران بعد از اسلام هستند كه هر يك در روزگاري، روشني بخش فضاي اين سرزمين شده و الهام بخش بسياري از حركتها و انقلابهاي فردي و اجتماعي گرديده‏اند.

الگو آفريني انقلاب اسلامي

وقوع انقلاب اسلامي ايران، معجزه‏اي در آحاد مردم ايران پديد آورد. رهبري هوشمندانة اين انقلاب، با رفتار و گفتار صادق و صميمي خود ، به عنوان برترين الگوي انساني، مورد توجه اقشار مختلف خصوصاً نسل نوجوان و جوان گرديد. شجاعت و بي‏باكي آن رهبر فرزانه ـ امام خميني (ره) و ياران پرشورش، چنان مورد اعجاب مردم قرار گرفتندكه گويي، همة‌ مردم ايران در حركت انقلاب اسلامي،

يك تن واحد و يك جبهة‌ مقاوم بودند و در نتيجه، انقلاب اسلامي ايران علي‏رغم انقلابهاي ديگر جهان كه با كارهاي چريكي و پارتيزاني و پرتاب بمبها و شليك گلوله‏ها پيروز مي‏شدند، با كمترين صدمات، اما با قويترين و منسجم‏ترين سازمان به پيروزي رسيد و به محض سقوط حكومت ظالمانة‌ پهلوي، بدون كمترين وقفه و ركودي، كشور و وزارتخانه‏ها كار را از سر گرفتند.

معجزة‌ دوم در هشت سال جنگ تحميلي اتفاق افتاد. حملة رژيم بعثي عراق با حمايت اكثريت كشورهاي جهان، بار ديگر مردم را به حركتي بيگانه ستيز فراخواند. باز در اين مرحلة حساس، الگوي شجاعت و مدل جهاد و شهادت، بعد از قهرمانان صدر اسلام و ائمة معصومين (ع)، وجود پاك و مقدس رهبر انقلاب اسلامي و ياران مخلص آن ابر مرد بودند. مرداني از قبيل حضرت آيت ا... خامنه‏اي، شهيد دكتر بهشتي، شهيد رجائي، شهيد دكتر چمران، شهيد حاج مهدي عراقي و صدها سلحشور و دلاوراني كه با رفتار و اخلاق و تدبير و مديريت خود، سيل عظيم جوانان عاشق اسلام را به مرزهاي كشور سرازير كردند و اين خيل جوانان و مردان جان به كف، چنان عرصه را بر دشمن بعثي و حاميانش تنگ كردند كه دشمن بعد از دادن خسارات و كشته‏ها و اسراي زياد، ناچار شد راهش را كج كرده و از زير تازيانة‌ خشم و ارادة‌ جوانان ميهن اسلامي بيرون برود. هر چند در اين نبرد نابرابر، هزاران جوان مؤمن و هزاران انسان عاشق، به شهادت رسيدند و با خون خود آزادي و استقلال جمهوري اسلامي را امضاء‌ نمودند. اينان كه تك تك شان ، به تنهايي الگويي براي انسانيت و چراغي فراراه جهان تاريك بشريت هستند، پاي از زمين برگرفتند و راه‏هاي بيكران آسمان‏ها را نشانه رفتند، چونان امانتي بالا رفتند تا افقي شوند براي طلوع صبح پيروزي.

بدين سان، در كتاب قطور تاريخ، فصل جديدي به نام انقلاب اسلامي و به نام ايشان نوشته شد. اين فصل از جنس بهار بود ولي به رنگ سرخ نوشته شد و خزاني نيز هرگز نخواهد داشت. اين فصل، داستان تجديد عهد انسان در روزهاي پاياني تاريخ است و براي همين با خون و اشك نوشته شده است(3)، فصلي كه خود، بهترين چهره‏ها را براي تاريخ معرفي كرد تا تاريخ، اشرف مخلوقات را به وضوح لمس كند و حضور او را در لحظه لحظه‏اش درك نمايد.

اين فصل از تاريخ، شگفت مرداني را از تبار جنگ و جنون و جراحت، از تيرة‌ تكبيرو تيغ، از نسل نسيم و نور و گل، معرفي كرد تا اينكه آنان در دليري و پايمردي شهرة‌ زمانه شدند و در اخلاق و عرفان، راهبر رهروان طريقت گرديدند. اين مردان حماسه‏ساز و افتخار آفرين، لذت و راحت دنيا را وانهادند و در باران آتش خشم دشمنان بد طينت، صبورانه و بي‏ادعا ايستادند تا ملتي آسوده خاطر و شرافتمند زندگي كنند.(4)

در اين فصل از تاريخ، ماجراهايي رخ داد كه جز در صدر اسلام و حماسة ‌عاشورا، متجلي نشده بود. حكايتهايي شنيده شد كه در قالب الفاظ عالم ماده نخواهد گنجيد:

1ـ شهيد املاكي ـ جانشين فرمانده لشكر گيلان ـ وقتي در ميدان جنگ در معرض بمباران شيميايي بود و بسيجي بغل دستش ماسك نداشت، او ماسك خودش را برمي‏دارد و به صورت بسيجي همراهش مي‏بندد!(5)

2ـ سردار رشيد لشكر اسلام، شهيد علي تجلايي، در مجلس عقد، پيش از جاري شدن خطبه، به همسرش مي‏گويد: «من شنيده‏ام كه عروس در مجلس عقد، هر دعايي بكند، خداوند اجابتش مي‏كند. اگر علاقه‏اي به من داري و خوشبختي مرا مي‏خواهي، دعا كن كه شهيد شوم!»

شهيدي كه گرية‌ او را در شهادت برادرش ـ مهدي ـ نديدند، اما اشكها و ناله‏هاي او در مظلوميت فلسطين، افغانستان، كشمير، ... به وضوح و بارها ديده شده بود.(6)

3ـ سردار نامدار ايران اسلامي، شهيد دكتر مصطفي چمران، داراي مدرك دكتراي فيزيك پلاسما و اولين وزير دفاع جمهوري اسلامي، به محض اطلاع از هجوم توطئه آميز دشمن به كردستان، دست از زندگي و امتيازات مادي و پست و مقام كشيده، به عنوان تنها مردي كه مي‏تواند محاصرة دشمن را در «پاوه» بشكند يك تنه، پيشاپيش ستون زرهي حركت مي‏كند و رعب دشمن را مي‏شكند و راه حركت ستون را مي‏گشايد و در حاليكه، دشمن خون‏آشام، مدام با بلندگوهايش اعلام مي‏كند كه: «آمده‏ايم سر دكتر چمران را ببريم و با بقيه كاري نداريم» او با خونسردي كامل، اما عشقي مقدس به ميهن اسلامي، به سازماندهي نيروها مي‏پردازد و يكي يكي، شهرها را آزاد مي‏كند.

يكي از همرزمانش مي‏گويد: در روزهاي محاصره، خودم را به مصطفي (شهيد دكتر چمران) رساندم. ديدم وسط نيروهايش نشسته است. نان خشك را با زور كاسة زانو خرد مي‏كند و مي‏خورد...»(7)

4ـ فرمانده رشيد لشكر عاشورا ـ شهيد مهندس مهدي باكري ـ زمانيكه شهردار اروميه بود، بارها به طور ناشناس، همراه كارگران شهرداري در كوچه‏ها و خيابانهاي اروميه به كار سخت آسفالت كاري پرداخته بود.(8) و وقتي در يكي از محلات مستضعف‏نشين شهر در حال كمك كردن به خانة سيل زدة يك پيرزن فقير، مشغول جمع آوري وسايل خانة‌ پيرزن از ميان امواج سيل بود، پيرزن گفت: ‌خير ببيني پسرم... يكي مثل تو كمكم مي‏كند ... آن وقت، شهردار ذليل شده، از صبح تا حالا پيدايش نيست...» و مهدي زير لب مي‏خنديد.(9)

و در جبهة جنگ، زمانيكه از شدت آتش توپ و تانك دشمن، لودرها نمي‏توانند خاكريز بزنند تا جلو ديد دشمن گرفته شود، «آقا مهدي» خود سوار لودري شده و در ميان گلول‏هاي خمپاره‏ها و توپها، بقية لودرها را به دنبال خود به حركت درمي‏آورد و خاكريز ساخته مي‏شود!(10)

5ـ معاونت عملياتي فرماندهي نيروي هوائي ـ شهيد عباس بابائي ـ وقتي يك دستگاه تلويزيون رنگي توسط مقامات كشوري به او هديه مي‏شود، به علت اينكه خود يك دستگاه تلويزيون سياه و سفيد دارد، به بچه‏هايش گفت:‌بچه‏ها بعضي خانواده‏ها هستند كه نه پدر دارند، نه تلويزيون رنگي، شما كه پدر داريد، بگذاريد تلويزيون را به آنها بدهيم. و با ماشين خود، تلويزيون را در محله‏اي در دزفول به [يكي از] خانواده‏هاي بي‏سرپرست هديه كرد.(11)

شهيد بابائي، زمانيكه در دورة‌ شاه براي گذراندن دورة تخصصي خلباني به امريكا رفته بود، در جلسة امتحان، با رسيدن وقت اول نماز، در گوشه‏اي از اتاق، روزنامه‏اي پهن كرده و شروع به خواندن نماز كرده بود. اين عمل او، حتي ژنرالهاي امريكايي را تحت تأثير قرار داده بود!(12)

6ـ قهرمان سيزده سالة تاريخ، شهيد حسين فهميده، براي اينكه سنش كم بود و فرماندهان با اعزام او به جبهه موافقت نمي‏كردند، در شناسنامه‏اش دستكاري مي‏كند و عازم جبهة‌ جنوب مي‏شود. فرزند شجاع قم، ماهها در جبهه‏هاي جنگ دوشادوش همرزمانش مي‏جنگد و در هجوم دشمن به خرمشهر، بعد از مبارزه‏اي شجاعانه، نارنجك به كمر بسته و مقابل تانكهاي دشمن مي‏خوابد و حماسه‏اي اعجاب انگيز مي‏آفريند.

الگوهاي شايسته در تاريخ آذربايجان

به گواهي تاريخ، شجاع مردان و شيرزنان آذربايجان در همة آوردگاههاي علمي، سياسي، فرهنگي و رزمي هماره از پيشتازان و طلايه‏داران به شمار مي‏آيند. عرصه‏هاي مختلف زندگي و برهه‏هاي گوناگون تاريخ، دهها قهرمان در پهنة آذربايجان تربيت كرده كه هر كدام درعصر خود و حتي در عصر كنوني الگويي شايسته براي پيروي و انسان سازي هستند. بزرگاني كه نامشان زينت بخش صفحات زرين تاريخ اين سرزمين مقدس مي‏باشد. مفاخر و اعاظم اين ديار آنچنان به بزرگي قامت برافراشته‏اند كه چهره‏اي فرامرزي و جهاني يافته‏اند. در يك نگاه گذرا به صفحات تاريخ آذربايجان مي‏توان با اسامي اين مشاهير و مفاخر آشنا شد:

شهداي راه اسلام در تاريخ آذربايجان ، و بزرگاني چون حكيم قطران تبريزي، مولانا شمس تبريزي، شيخ شهاب الدين اهري، شيخ محمود شبستري، ستارخان قراجه داغي، باقرخان سالار ملي، شهيد ثقة‌الاسلام تبريز، شهيد شيخ محمد خياباني، ، شهيد كلنل محمد تقي خان پسيان، دلاوران عرصة جنگ هشت سالة تحميلي از جمله سرداران دلاور شهيد مهدي باكري، علي تجلايي، سرهنگ خلبان يارپرور، سرهنگ شهيد بيگلري، علماي گرانقدري چون: آيت ا... العظمي حجت كوه كمري، حاج شيخ حسين آقا نجفي اهري، علامه طباطبائي، علامه استاد محمد تقي جعفري، علامه اميني، شهيد قاضي طباطبائي، شهيد آيه الله مدني، شاعراني توانا از جمله حكيم سيد ابوالقاسم نباتي، نظامي گنجوي ( از شاعران مدفون در ايران شمالي )، استاد شهريار، استاد بارز و پروين اعتصامي، اساتيدي چون دكتر منوچهر مرتضوي، پرفسور محسن هشترودي، دكتر مدقالچي اهري، دكتر مبين و ...

تلاشهاي عالمانه و مبارزات افتخار آميز هر يك از اين نامداران، درسهايي غني و پرمحتوا براي نوجوانان و جوانان و ساير اقشار اين مرز و بوم، مي‏تواند باشد. سخناني كه از سرداران جنگ و شاعران و نويسندگان و علما بر جاي مانده هر جمله‏اش نيروي محركه‏اي براي روح پاك و آمادة جوانان خواهد بود، حماسه‏هايي كه اين اسطوره‏ها در طول حيات خود آفريدند، بهترين دروس عملي براي ساختن انسانهاي پرتلاش و مؤمن و وطن دوست و شجاع، مي‏باشد.

با اين مطالب كه ذكر شد، مي‏توان گفت كه براي نوجوانان و جوانان ايراني، كمبود الگو وجود ندارد و فقط كافي است با مدتي وقت گذاشتن ومطالعه و بررسي كردن، بهترين الگوي دلخواه خود را پيدا كنند.

ستارخان زمان چگونه بايد باشد؟

بزرگمرد تاريخ كشورمان، ستارخان قراجه داغي، به استناد كتب تاريخي كه به شرح حوادث انقلاب مشروطيت ايران و در كنار آن ماجراها، به وقايع نگاري و توضيح زندگي ستارخان ـ قهرمان واقعي مشروطيت ـ پرداخته‏اند، توانسته به عنوان الگويي براي ايراني و ساير آزاديخواهان مطرح شود. مردي كه در خارج از ايران نيز مشهور شده و او را «پوگاچف آذربايجان» و «گاريبالدي ايران» ناميده‏اند و به افتخار وي، سرودي انقلابي در مراكش ساخته‏اند(13) و به يادش، مجسمه‏ها در شهرها و ميادين برافراشته‏اند. اين مرد كه در سخت‏ترين روزهاي انقلاب مشروطيت، يك تنه بر دل دشمن زد و فقط با 17 نفر از تنها خانة‌ تسليم نشدة ‌ايران ـ خانه‏اش در محلة اميرخيز تبريز ـ يا علي گويان به كوچه‏ها تاخت و هنوز ساعاتي از اين خيزش و حملة برق آساي او و يارانش نگذشته بود كه تبريز، نسيم خوش آزادي را استشمام كرد و پرچم ايران بر فراز بامها افراشته شد و هر جا كه پرچم‏هاي سفيد تسليم يا بيرق‏هاي حمايتي روس و انگليس نصب شده بودند، بر خاك افتادند. آري، چنين مردي در كنار نام‏آوران ديگر تاريخ، شايستگي اخذ عنوان الگوي مردم را خواهد داشت!

اما ستارخان چه نوع انساني بود؟، چه عقايدي داشت؟، اخلاق و رفتار او چگونه بود؟، اين‏ها سؤالاتي است كه جواب آنها، ساختار الگوي ما را نشان مي‏دهد و كسي كه مي‏خواهد در عصر خود، ستارخاني ديگر باشد، بايد دقيقاً با زندگي ستارخان و سجاياي اخلاقي و عقايد او آشنا باشد.

كتب تاريخي، ستارخان را مردي شجاع، بي‏باك، جوانمرد، محجوب، مبادي آداب شرعي و اجتماعي، مقيد به اجراي احكام شرع مقدس اسلام، مقلد مراجع تقليد، پيرو دستورات مذهبي، وفادار به دوستي و رفاقت، آشنا به اصول مديريتي خصوصاً در عرصة رزم و نظاميگري، عدالتخواه، طرفدار مستضعفان و محرومان، دشمن آشتي ناپذير ستمگران، صادق و بي‏ريا، پاكدامن و بي‏آلايش، ساده و صميمي و شيعه‏اي مخلص و عاشق سيد الشهداء (ع) و مريد حضرت عباس (ع) معرفي مي‏كند!(14)

ستارخان، در انقلاب مشروطيت، با توكل به خدا و با توسل به معصومين (ع) پاي در ركاب كرده و در صحنه‏هاي جنگ، هيچگاه مخالف ارزش‏هاي اسلامي عمل نكرده است و هميشه، دليل حضور خود را در انقلاب، اجراي حكم علماي نجف اعلام داشته (15) و دست بوسي حضرات حجج الاسلام را منتهاي آرزوي خود مي‏دانست.(16)

اصولگرايي و ايمان و اعتقاد وي به اسلام را مي‏توان در معروفترين جملة‌ او يافت: وقتي كه در جمادي الثاني 1326 هـ . ق لشكر استبداد وارد تبريز شده و با حمايت روس‏ها، آزاديخواهان را سركوب كردند و شهر يكپارچه تسليم شد و پرچم سفيد بر بالاي بامها نصب گرديد، كنسول روس به خيال فريب دادن و تسليم ساختن ستارخان، به خانة‌ ستارخان رفت و بعد از سخناني تملق آميز و چاپلوسانه، پرچم روس را مقابل ستارخان گذاشته از سردار خواست كه او نيز تسليم شود! علي‏رغم اين كه شهر تسليم شده بود و مشروطيت درتهران و ساير شهرها نيز توسط حكومت محمد علي شاه قاجار ـ البته با حمايت روس‏ها ـ‌ سرنگون شده بود، ستارخان شجاعانه به كنسول روس جواب داد: «‌جناب كنسول، من مي‏خواهم هفت دولت، زير ساية‌ بيرق اميرالمؤمنين باشند، شما مي‏خواهيد من زير بيرق روس بروم؟‌ هرگز چنين كاري نخواهد شد!»(17)

اين اوج عظمت و اقتدار يك شيعة‌ علوي است كه حتي در تنهاترين اوقات يك قهرمان، خود را نمي‏بازد و از اصول و ارزش‏ها و باورهاي عقيدتي خود دفاع مي‏كند.

اين سخنان، عين سخنان مجتهد آگاه عصر مشروطيت، شهيد شيخ فضل الله نوري است كه وقتي انقلابي نمايان به ظاهر مشروطه طلب، خواستند او را دستگير كنند، يارانش به شيخ گفتند كه به يكي از سفارتخانه‏هاي خارجي پناهنده شويد تا از خطر دشمنان نجات يابيد. شيخ شجاعانه گفت: آيا انصاف است بعد از هفتاد سال كه محاسنم را براي اسلام سفيد كرده‏ام، حالا براي چند روز زندگي بي‏ارزش، زير بيرق كفر بروم؟! هرگز چنين كاري نخواهد شد.»(18)

پايان كلام اينكه، عصر ما، ستارخانهاي زيادي پرورش داده و در هشت سال جنگ تحميلي، قهرماناني، بزرگتر و شجاع‏تر از ستارخان را شاهد بوديم. شيران شرزه‏اي كه آوازة دليري آنان هنوز هم در آبادان و خرمشهر، فكه و سوسنگرد، بستان و شلمچه، و كوههاي سر به فلك كشيدة غرب و شمال غرب كشورمان، طنين انداز است. رزم آوران بي‏باك اروند، خط شكنان دلير بيت المقدس، والفجر 8 و كربلاي 5، راست قامتان جاويدي كه چون ستارگان فروزان بر پهنة سپهر نيلگون ايران اسلامي مي‏درخشند.(19)

اما در هر حال ستارخان زمان، بايد همانند خود ستارخان باشد، شجاع، بي‏باك، مؤمن، مسلماني پيرو اوامر الهي و مطيع رهبران مذهبي و در يك كلام يك ايراني مسلمان انقلابي و ولايت مدار.

پي‏نوشت‏ها:ــــــــــــــــــ

1ـ مجموعه چلچراغ، از انتشارات مدرسه

2ـ شناخت، هدايت و تربيت نوجوانان و جوانان، ص 30

3ـ بابائي به روايت همسر شهيد ـ ص 7

4ـ ستاره بدر، ص 9

5ـ جوان از منظر رهبري ـ ص 29

6ـ ستاره بدر، ص 10

7ـ شهيد چمران (از مجموعه چلچراغ) ـ ص 51 ـ 59

8 ـ آقاي شهردار ، ص 35

9ـ همان ـ ص 43

10ـ آقاي شهردار، ص 59

11ـ بابائي به روايت همسر شهيد، ص 32

12ـ همان

13ـ قيام آذربايجان و ستارخان ـ ص 429

14ـ كتاب قيام آذربايجان و ستارخان، بهترين سند زندگي ستارخان است كه توسط منشي و همرزم ستارخان نوشته شده است.

15ـ تاريخ مشروطة ايران ص 730

16ـ قيام آذربايجان و ستارخان ـ ص 422

17ـ همان ـ ص 411

18ـ تاريخ معاصر ايران، ص 65

19ـ فهميده‏هاي آذربايجان ـ ج 1 ـ ص 9

منابع و مآخذ ــــــــــــــ

1ـ آقاي شهردار (بر اساس زندگي شهيد مهدي باكري)، داوود اميريان، سازمان تبليغات اسلامي، حوزه هنري، نشر شاهد، تهران، 1379

2ـ بابائي به روايت همسر شهيد، به قلم علي مرج ـ انتشارات روايت فتح، تهران ، چاپ دوم، 1381

3ـ تاريخ مشروطة‌ ايران، احمد كسروي، انتشارات اميركبير، تهران، چاپ شانزدهم، 1370

4ـ تاريخ معاصر ايران، گروه تاريخ دفتر برنامه‏ريزي و تأليف كتابهاي درسي، وزارت آموزش و پرورش، تهران، 1381

5ـ جوان از منظر رهبري، دفتر نشر فرهنگ اسلامي، 1380

6ـ ستارة‌ بدر، جلال محمدي، ناشر: ستاد برگزاري كنگرة بزرگداشت سرداران شهيد آذربايجان، تبريز، 1374

7ـ شناخت ، هدايت و تربيت نوجوانان و جوانان، دكتر علي قائمي، انتشارات اميري، تهران، چاپ نجم، 1370

8ـ شهيد چمران، احمد دهقان، انتشارات مدرسه برهان، تهران، 1381

9ـ فهميده‏هاي آذربايجان، بسيج دانش آموزي سپاه منطقة آذربايجان شرقي، تبريز، 1380

10ـ قيام آذربايجان و ستارخان، اسماعيل اميرخيزي، مؤسسه انتشارات نگاه، تهران، 1379

۱۳۸۶ آبان ۱۵, سه‌شنبه

Evin Yıxılmasın Səttarxan!

Evin Yıxılmasın Səttarxan! (Nigar Xiyavi dan)


Bugünlər Səttarxan sətir sətir silinir Təbrizin türklüyündən

Az qalmış çoxluğu azaz azalır

Çox görünür deyəsən tarixin əyninə tarix`də çox görünən görüntüsü

Təpəgözün gözü atılıb çıxır təpəyə

Gözü o boyda götürməyir, gücü o ağırlıqda çatışmayır Səttarlığa

Çəkilişir lap başa dar millənir milli sərdarlığa

Təbrizin evi uşaq deyil ki riz riz yıxıla / ya yıxıla yıxıla böyüyə

Təbrizliyi kərpiç kərpiç burxula boşalıb yox ola nəqşənin yaxasından

Səngərini istitar elə Səttarxan!

Yoxsa burda tarix coğrafiyanı boldezerlərin nırhanırı yazar da pozar da

Sofyan simanında silləylə beton trapi yapılar sənə / səndəki tarixə

Çox çox çoxmərtəbəli göbələk binalar birdən birə istitar çətirini açar ağyıyan başına

Ağıla nağıla sığmayan oyun uçar başına

məndən demək Səttarxan!

Səngərini istitar elə

Ərkin də qulağından tutub yavaş yavaş əkirlər müsəlla dalına

Daldalayıb dibərdinin dağıtsınlar yavaşcana

Bugün sabah görəcəksən reklamını otaq boyda bilbordlarda

Görəcəksən çarrahlarda

Əmirə­qız nə tanıyır kimdi əmirxiz köpək oğlu ki dünyanın günortalaşan çağında qızlığından Türklüyünü götürdü gözgörəti

Sallaqxana daşınıb müsəllaya sallandı

Düz elə andan başladı başlandı ərimək

Utanqac mum olub əridi Ərk

Oqədər oqədər boşaldı boşalındı bu naəmirxiz əlində ərlikdən

Fişarxunu, yanı qan təzyiği yük yük yüksəldi səktə gətirdi ərliyi əriyə əriyə

Kimə ərköyünlənsin indi Ərk

Evin yıxılmasın Səttarxan burası tarixli boldezer coğrafiyası

Sovxaya qalmış evini tez ol istitar elə!

Ancaq bu şeirin ardinda deməliyəmki Səttarxanin evin kimsə yıxabilməz çünki onun evi bizim yürəklərimizdir...