ستارخان زمانه چگونه بايد باشد
· حسين دوستي
برگزاري همايشها و كنگرههاي بزرگداشت قهرمانان ملي و شخصيتهاي افتخار آفرين هر ملت، ضمن اينكه تجليل از تلاشها و رشادتهاي آن چهرههاي درخشان است، از سويي ديگر الگويابي و ارائة آن به نسل جوان ميباشد، و البته بررسي برهههاي زماني حركتهاي اجتماعي كه قهرمانان مورد نظر در آن صحنهها و وقايع، نبوغ و استعداد و وطنپرستي و شجاعت خود را بروز داده ، به عنوان اصليترين هدف همايشها خواهد بود. اما با توجه به اينكه اكثريت جمعيت كشور ما را نسل جوان تشكيل ميدهد، الگوسازي اين همايشها بيشتر مورد توجه قرار ميگيرد. چندي پيش همايشي به منظور بزرگداشت ستارخان در فراخوان جذب مقاله عنوان اصلي خود را «ستارخان زمان چگونه بايد باشد » قرار داده بود. اين نوشتار در پي انتشار آن فراخوان به رشتة تحرير درآمده است. با وجود اين پيش از ورود به اصل پاسخ سؤال ويژة كنگره، مطالبي در مورد «الگو» و «الگوسازي» و «الگوپذيري جوانان» ارائه مينمايم:
●الگو يا مدل مورد نياز يك نسل
نسل جوان، نوجو و آرمانگراست و در مراحل مختلف زندگي، نمونههايي ميطلبد تا با استفاده از راه و رسم آنان، در فراز و نشيب زندگي، استوارتر گام بردارد.(1)
تنها آموزش و موعظه و ذكر تئوريك مسائل، نميتواند براي نسل جوان، بدانگونه كه نياز است مفيد و مؤثر باشد. آنچه آنان را ميسازد و فكر و اخلاق و حياتشان را جهت ميدهد، جنبة الگو و ارائة عملي روشي است كه ميخواهند بدان طي مسير كنند. از آنجائيكه نقش الگو در سازندگي افراد بسيار مهم است، لذا بايد سعي و كوششي در اين جهت بعمل آيد تا الگوهائي در سر راهشان قرار گيرد كه پاك و زبده و لايق پيروي باشند. بايستي، بهترينها معرفي شوند تا امكان عمل صالح و اوج گيري در آن مطرح باشد.(2)
و اين الگوها بايد بتوانند همچون قطرات باران، روح تشنة نسل نوجوان و جوان امروز را سيراب كنند و با شعلة شمع وجود خود، و يا با خاطرات حيات افتخارآميزشان، آنان رابه دنياي اميد و روشني رهنمون گردند. بدينوسيله اهميت الگو و ارائة الگوي ايدهآل به وضوح روشن ميگردد و جوان در هر محفلي و در هر برخورد اجتماعي خود با ديگران و حتي در لابلاي مطالعة داستانها و در لحظات تماشاي فيلمها و سريالها، بيصبرانه و مشتاقانه در پي يافتن الگوي مورد توجه خود ميباشد و بدين ترتيب يك عمل دو سويه، الگودهي و الگوپذيري در هر فعاليتي در حال اجراست.
● الگوهاي برتر ايران و اسلام
تاريخ كشور ما، چه قبل از اسلام و چه بعد از پذيرش داوطلبانة اين آيين حياتبخش الهي، وقايعي را شاهد بوده كه طي اين ماجراها و اتفاقات، چهرههاي درخشاني، با حركت و گفتار و كردار خود موجهايي در جامعه آفريده و عطر و بوي خاصي در فضاي ميهن پراكندهاند و هر كدام، در پربار كردن فرهنگ و تمدن اين مرز و بوم نقش بسزايي داشتهاند.
پادشاهاني مانند كوروش و داريوش اول هخامنشي و سرداراني مانند آريوبرزن، انديشمنداني چون حكيم بوذرجمهر (= بزرگمهر) از جمله چهرههاي شاخص ايران قبل از اسلامند كه جزو الگوهاي پسنديده به شمار ميروند. اما ورود دين اسلام به ايران، فراز درخشاني را درتاريخ ايران بوجود آورد و شجاعت و وطن پرستي ايراني را با عزت و شكوه جهاد و شهادت عجين ساخت. در ساية تعاليم عالية اسلامي، ايراني آنچنان خود را بر فراز ارزشها و بر اوج نيكيها نشاند كه برترين الگوها را براي همة جهانيان عرضه نمود. پيروي از والاترين شخصيتهاي تاريخ بشري، از جمله پيامبر بزرگ اسلام حضرت محمد (ص) و ابرمرد تاريخ امام علي (ع) و فريادگر تشيع انقلابي و هوشمند ـ امام حسين (ع)، افرادي را بار آورد كه بر قلة عظمت و افتخار ميدرخشند. دانشمنداني از قبيل: ابوعلي سينا، محمد زكرياي رازي، خواجه نصير الدين طوسي، ابو عبدالله محمد بن موسي خوارزمي، شيخ بهاءالدين عاملي و ... و دلير مرداني چون قائم مقام فراهاني، ميرزا تقي خان امير كبير، سيد جمال الدين اسد آبادي، ميرزا كوچك خان جنگلي، ستارخان، شهيد ثقة الاسلام، كلنل محمد تقي خان پسيان، رئيسعلي دلواري، شهيد نواب صفوي، شهيد دكتر بهشتي، سردار رشيد اسلام شهيد دكتر چمران، امير سرلشكرشهيد صياد شيرازي و ... همه بزرگان تاريخ ايران بعد از اسلام هستند كه هر يك در روزگاري، روشني بخش فضاي اين سرزمين شده و الهام بخش بسياري از حركتها و انقلابهاي فردي و اجتماعي گرديدهاند.
● الگو آفريني انقلاب اسلامي
وقوع انقلاب اسلامي ايران، معجزهاي در آحاد مردم ايران پديد آورد. رهبري هوشمندانة اين انقلاب، با رفتار و گفتار صادق و صميمي خود ، به عنوان برترين الگوي انساني، مورد توجه اقشار مختلف خصوصاً نسل نوجوان و جوان گرديد. شجاعت و بيباكي آن رهبر فرزانه ـ امام خميني (ره) و ياران پرشورش، چنان مورد اعجاب مردم قرار گرفتندكه گويي، همة مردم ايران در حركت انقلاب اسلامي،
يك تن واحد و يك جبهة مقاوم بودند و در نتيجه، انقلاب اسلامي ايران عليرغم انقلابهاي ديگر جهان كه با كارهاي چريكي و پارتيزاني و پرتاب بمبها و شليك گلولهها پيروز ميشدند، با كمترين صدمات، اما با قويترين و منسجمترين سازمان به پيروزي رسيد و به محض سقوط حكومت ظالمانة پهلوي، بدون كمترين وقفه و ركودي، كشور و وزارتخانهها كار را از سر گرفتند.
معجزة دوم در هشت سال جنگ تحميلي اتفاق افتاد. حملة رژيم بعثي عراق با حمايت اكثريت كشورهاي جهان، بار ديگر مردم را به حركتي بيگانه ستيز فراخواند. باز در اين مرحلة حساس، الگوي شجاعت و مدل جهاد و شهادت، بعد از قهرمانان صدر اسلام و ائمة معصومين (ع)، وجود پاك و مقدس رهبر انقلاب اسلامي و ياران مخلص آن ابر مرد بودند. مرداني از قبيل حضرت آيت ا... خامنهاي، شهيد دكتر بهشتي، شهيد رجائي، شهيد دكتر چمران، شهيد حاج مهدي عراقي و صدها سلحشور و دلاوراني كه با رفتار و اخلاق و تدبير و مديريت خود، سيل عظيم جوانان عاشق اسلام را به مرزهاي كشور سرازير كردند و اين خيل جوانان و مردان جان به كف، چنان عرصه را بر دشمن بعثي و حاميانش تنگ كردند كه دشمن بعد از دادن خسارات و كشتهها و اسراي زياد، ناچار شد راهش را كج كرده و از زير تازيانة خشم و ارادة جوانان ميهن اسلامي بيرون برود. هر چند در اين نبرد نابرابر، هزاران جوان مؤمن و هزاران انسان عاشق، به شهادت رسيدند و با خون خود آزادي و استقلال جمهوري اسلامي را امضاء نمودند. اينان كه تك تك شان ، به تنهايي الگويي براي انسانيت و چراغي فراراه جهان تاريك بشريت هستند، پاي از زمين برگرفتند و راههاي بيكران آسمانها را نشانه رفتند، چونان امانتي بالا رفتند تا افقي شوند براي طلوع صبح پيروزي.
بدين سان، در كتاب قطور تاريخ، فصل جديدي به نام انقلاب اسلامي و به نام ايشان نوشته شد. اين فصل از جنس بهار بود ولي به رنگ سرخ نوشته شد و خزاني نيز هرگز نخواهد داشت. اين فصل، داستان تجديد عهد انسان در روزهاي پاياني تاريخ است و براي همين با خون و اشك نوشته شده است(3)، فصلي كه خود، بهترين چهرهها را براي تاريخ معرفي كرد تا تاريخ، اشرف مخلوقات را به وضوح لمس كند و حضور او را در لحظه لحظهاش درك نمايد.
اين فصل از تاريخ، شگفت مرداني را از تبار جنگ و جنون و جراحت، از تيرة تكبيرو تيغ، از نسل نسيم و نور و گل، معرفي كرد تا اينكه آنان در دليري و پايمردي شهرة زمانه شدند و در اخلاق و عرفان، راهبر رهروان طريقت گرديدند. اين مردان حماسهساز و افتخار آفرين، لذت و راحت دنيا را وانهادند و در باران آتش خشم دشمنان بد طينت، صبورانه و بيادعا ايستادند تا ملتي آسوده خاطر و شرافتمند زندگي كنند.(4)
در اين فصل از تاريخ، ماجراهايي رخ داد كه جز در صدر اسلام و حماسة عاشورا، متجلي نشده بود. حكايتهايي شنيده شد كه در قالب الفاظ عالم ماده نخواهد گنجيد:
1ـ شهيد املاكي ـ جانشين فرمانده لشكر گيلان ـ وقتي در ميدان جنگ در معرض بمباران شيميايي بود و بسيجي بغل دستش ماسك نداشت، او ماسك خودش را برميدارد و به صورت بسيجي همراهش ميبندد!(5)
2ـ سردار رشيد لشكر اسلام، شهيد علي تجلايي، در مجلس عقد، پيش از جاري شدن خطبه، به همسرش ميگويد: «من شنيدهام كه عروس در مجلس عقد، هر دعايي بكند، خداوند اجابتش ميكند. اگر علاقهاي به من داري و خوشبختي مرا ميخواهي، دعا كن كه شهيد شوم!»
شهيدي كه گرية او را در شهادت برادرش ـ مهدي ـ نديدند، اما اشكها و نالههاي او در مظلوميت فلسطين، افغانستان، كشمير، ... به وضوح و بارها ديده شده بود.(6)
3ـ سردار نامدار ايران اسلامي، شهيد دكتر مصطفي چمران، داراي مدرك دكتراي فيزيك پلاسما و اولين وزير دفاع جمهوري اسلامي، به محض اطلاع از هجوم توطئه آميز دشمن به كردستان، دست از زندگي و امتيازات مادي و پست و مقام كشيده، به عنوان تنها مردي كه ميتواند محاصرة دشمن را در «پاوه» بشكند يك تنه، پيشاپيش ستون زرهي حركت ميكند و رعب دشمن را ميشكند و راه حركت ستون را ميگشايد و در حاليكه، دشمن خونآشام، مدام با بلندگوهايش اعلام ميكند كه: «آمدهايم سر دكتر چمران را ببريم و با بقيه كاري نداريم» او با خونسردي كامل، اما عشقي مقدس به ميهن اسلامي، به سازماندهي نيروها ميپردازد و يكي يكي، شهرها را آزاد ميكند.
يكي از همرزمانش ميگويد: در روزهاي محاصره، خودم را به مصطفي (شهيد دكتر چمران) رساندم. ديدم وسط نيروهايش نشسته است. نان خشك را با زور كاسة زانو خرد ميكند و ميخورد...»(7)
4ـ فرمانده رشيد لشكر عاشورا ـ شهيد مهندس مهدي باكري ـ زمانيكه شهردار اروميه بود، بارها به طور ناشناس، همراه كارگران شهرداري در كوچهها و خيابانهاي اروميه به كار سخت آسفالت كاري پرداخته بود.(8) و وقتي در يكي از محلات مستضعفنشين شهر در حال كمك كردن به خانة سيل زدة يك پيرزن فقير، مشغول جمع آوري وسايل خانة پيرزن از ميان امواج سيل بود، پيرزن گفت: خير ببيني پسرم... يكي مثل تو كمكم ميكند ... آن وقت، شهردار ذليل شده، از صبح تا حالا پيدايش نيست...» و مهدي زير لب ميخنديد.(9)
و در جبهة جنگ، زمانيكه از شدت آتش توپ و تانك دشمن، لودرها نميتوانند خاكريز بزنند تا جلو ديد دشمن گرفته شود، «آقا مهدي» خود سوار لودري شده و در ميان گلولهاي خمپارهها و توپها، بقية لودرها را به دنبال خود به حركت درميآورد و خاكريز ساخته ميشود!(10)
5ـ معاونت عملياتي فرماندهي نيروي هوائي ـ شهيد عباس بابائي ـ وقتي يك دستگاه تلويزيون رنگي توسط مقامات كشوري به او هديه ميشود، به علت اينكه خود يك دستگاه تلويزيون سياه و سفيد دارد، به بچههايش گفت:بچهها بعضي خانوادهها هستند كه نه پدر دارند، نه تلويزيون رنگي، شما كه پدر داريد، بگذاريد تلويزيون را به آنها بدهيم. و با ماشين خود، تلويزيون را در محلهاي در دزفول به [يكي از] خانوادههاي بيسرپرست هديه كرد.(11)
شهيد بابائي، زمانيكه در دورة شاه براي گذراندن دورة تخصصي خلباني به امريكا رفته بود، در جلسة امتحان، با رسيدن وقت اول نماز، در گوشهاي از اتاق، روزنامهاي پهن كرده و شروع به خواندن نماز كرده بود. اين عمل او، حتي ژنرالهاي امريكايي را تحت تأثير قرار داده بود!(12)
6ـ قهرمان سيزده سالة تاريخ، شهيد حسين فهميده، براي اينكه سنش كم بود و فرماندهان با اعزام او به جبهه موافقت نميكردند، در شناسنامهاش دستكاري ميكند و عازم جبهة جنوب ميشود. فرزند شجاع قم، ماهها در جبهههاي جنگ دوشادوش همرزمانش ميجنگد و در هجوم دشمن به خرمشهر، بعد از مبارزهاي شجاعانه، نارنجك به كمر بسته و مقابل تانكهاي دشمن ميخوابد و حماسهاي اعجاب انگيز ميآفريند.
● الگوهاي شايسته در تاريخ آذربايجان
به گواهي تاريخ، شجاع مردان و شيرزنان آذربايجان در همة آوردگاههاي علمي، سياسي، فرهنگي و رزمي هماره از پيشتازان و طلايهداران به شمار ميآيند. عرصههاي مختلف زندگي و برهههاي گوناگون تاريخ، دهها قهرمان در پهنة آذربايجان تربيت كرده كه هر كدام درعصر خود و حتي در عصر كنوني الگويي شايسته براي پيروي و انسان سازي هستند. بزرگاني كه نامشان زينت بخش صفحات زرين تاريخ اين سرزمين مقدس ميباشد. مفاخر و اعاظم اين ديار آنچنان به بزرگي قامت برافراشتهاند كه چهرهاي فرامرزي و جهاني يافتهاند. در يك نگاه گذرا به صفحات تاريخ آذربايجان ميتوان با اسامي اين مشاهير و مفاخر آشنا شد:
شهداي راه اسلام در تاريخ آذربايجان ، و بزرگاني چون حكيم قطران تبريزي، مولانا شمس تبريزي، شيخ شهاب الدين اهري، شيخ محمود شبستري، ستارخان قراجه داغي، باقرخان سالار ملي، شهيد ثقةالاسلام تبريز، شهيد شيخ محمد خياباني، ، شهيد كلنل محمد تقي خان پسيان، دلاوران عرصة جنگ هشت سالة تحميلي از جمله سرداران دلاور شهيد مهدي باكري، علي تجلايي، سرهنگ خلبان يارپرور، سرهنگ شهيد بيگلري، علماي گرانقدري چون: آيت ا... العظمي حجت كوه كمري، حاج شيخ حسين آقا نجفي اهري، علامه طباطبائي، علامه استاد محمد تقي جعفري، علامه اميني، شهيد قاضي طباطبائي، شهيد آيه الله مدني، شاعراني توانا از جمله حكيم سيد ابوالقاسم نباتي، نظامي گنجوي ( از شاعران مدفون در ايران شمالي )، استاد شهريار، استاد بارز و پروين اعتصامي، اساتيدي چون دكتر منوچهر مرتضوي، پرفسور محسن هشترودي، دكتر مدقالچي اهري، دكتر مبين و ...
تلاشهاي عالمانه و مبارزات افتخار آميز هر يك از اين نامداران، درسهايي غني و پرمحتوا براي نوجوانان و جوانان و ساير اقشار اين مرز و بوم، ميتواند باشد. سخناني كه از سرداران جنگ و شاعران و نويسندگان و علما بر جاي مانده هر جملهاش نيروي محركهاي براي روح پاك و آمادة جوانان خواهد بود، حماسههايي كه اين اسطورهها در طول حيات خود آفريدند، بهترين دروس عملي براي ساختن انسانهاي پرتلاش و مؤمن و وطن دوست و شجاع، ميباشد.
با اين مطالب كه ذكر شد، ميتوان گفت كه براي نوجوانان و جوانان ايراني، كمبود الگو وجود ندارد و فقط كافي است با مدتي وقت گذاشتن ومطالعه و بررسي كردن، بهترين الگوي دلخواه خود را پيدا كنند.
● ستارخان زمان چگونه بايد باشد؟
بزرگمرد تاريخ كشورمان، ستارخان قراجه داغي، به استناد كتب تاريخي كه به شرح حوادث انقلاب مشروطيت ايران و در كنار آن ماجراها، به وقايع نگاري و توضيح زندگي ستارخان ـ قهرمان واقعي مشروطيت ـ پرداختهاند، توانسته به عنوان الگويي براي ايراني و ساير آزاديخواهان مطرح شود. مردي كه در خارج از ايران نيز مشهور شده و او را «پوگاچف آذربايجان» و «گاريبالدي ايران» ناميدهاند و به افتخار وي، سرودي انقلابي در مراكش ساختهاند(13) و به يادش، مجسمهها در شهرها و ميادين برافراشتهاند. اين مرد كه در سختترين روزهاي انقلاب مشروطيت، يك تنه بر دل دشمن زد و فقط با 17 نفر از تنها خانة تسليم نشدة ايران ـ خانهاش در محلة اميرخيز تبريز ـ يا علي گويان به كوچهها تاخت و هنوز ساعاتي از اين خيزش و حملة برق آساي او و يارانش نگذشته بود كه تبريز، نسيم خوش آزادي را استشمام كرد و پرچم ايران بر فراز بامها افراشته شد و هر جا كه پرچمهاي سفيد تسليم يا بيرقهاي حمايتي روس و انگليس نصب شده بودند، بر خاك افتادند. آري، چنين مردي در كنار نامآوران ديگر تاريخ، شايستگي اخذ عنوان الگوي مردم را خواهد داشت!
اما ستارخان چه نوع انساني بود؟، چه عقايدي داشت؟، اخلاق و رفتار او چگونه بود؟، اينها سؤالاتي است كه جواب آنها، ساختار الگوي ما را نشان ميدهد و كسي كه ميخواهد در عصر خود، ستارخاني ديگر باشد، بايد دقيقاً با زندگي ستارخان و سجاياي اخلاقي و عقايد او آشنا باشد.
كتب تاريخي، ستارخان را مردي شجاع، بيباك، جوانمرد، محجوب، مبادي آداب شرعي و اجتماعي، مقيد به اجراي احكام شرع مقدس اسلام، مقلد مراجع تقليد، پيرو دستورات مذهبي، وفادار به دوستي و رفاقت، آشنا به اصول مديريتي خصوصاً در عرصة رزم و نظاميگري، عدالتخواه، طرفدار مستضعفان و محرومان، دشمن آشتي ناپذير ستمگران، صادق و بيريا، پاكدامن و بيآلايش، ساده و صميمي و شيعهاي مخلص و عاشق سيد الشهداء (ع) و مريد حضرت عباس (ع) معرفي ميكند!(14)
ستارخان، در انقلاب مشروطيت، با توكل به خدا و با توسل به معصومين (ع) پاي در ركاب كرده و در صحنههاي جنگ، هيچگاه مخالف ارزشهاي اسلامي عمل نكرده است و هميشه، دليل حضور خود را در انقلاب، اجراي حكم علماي نجف اعلام داشته (15) و دست بوسي حضرات حجج الاسلام را منتهاي آرزوي خود ميدانست.(16)
اصولگرايي و ايمان و اعتقاد وي به اسلام را ميتوان در معروفترين جملة او يافت: وقتي كه در جمادي الثاني 1326 هـ . ق لشكر استبداد وارد تبريز شده و با حمايت روسها، آزاديخواهان را سركوب كردند و شهر يكپارچه تسليم شد و پرچم سفيد بر بالاي بامها نصب گرديد، كنسول روس به خيال فريب دادن و تسليم ساختن ستارخان، به خانة ستارخان رفت و بعد از سخناني تملق آميز و چاپلوسانه، پرچم روس را مقابل ستارخان گذاشته از سردار خواست كه او نيز تسليم شود! عليرغم اين كه شهر تسليم شده بود و مشروطيت درتهران و ساير شهرها نيز توسط حكومت محمد علي شاه قاجار ـ البته با حمايت روسها ـ سرنگون شده بود، ستارخان شجاعانه به كنسول روس جواب داد: «جناب كنسول، من ميخواهم هفت دولت، زير ساية بيرق اميرالمؤمنين باشند، شما ميخواهيد من زير بيرق روس بروم؟ هرگز چنين كاري نخواهد شد!»(17)
اين اوج عظمت و اقتدار يك شيعة علوي است كه حتي در تنهاترين اوقات يك قهرمان، خود را نميبازد و از اصول و ارزشها و باورهاي عقيدتي خود دفاع ميكند.
اين سخنان، عين سخنان مجتهد آگاه عصر مشروطيت، شهيد شيخ فضل الله نوري است كه وقتي انقلابي نمايان به ظاهر مشروطه طلب، خواستند او را دستگير كنند، يارانش به شيخ گفتند كه به يكي از سفارتخانههاي خارجي پناهنده شويد تا از خطر دشمنان نجات يابيد. شيخ شجاعانه گفت: آيا انصاف است بعد از هفتاد سال كه محاسنم را براي اسلام سفيد كردهام، حالا براي چند روز زندگي بيارزش، زير بيرق كفر بروم؟! هرگز چنين كاري نخواهد شد.»(18)
پايان كلام اينكه، عصر ما، ستارخانهاي زيادي پرورش داده و در هشت سال جنگ تحميلي، قهرماناني، بزرگتر و شجاعتر از ستارخان را شاهد بوديم. شيران شرزهاي كه آوازة دليري آنان هنوز هم در آبادان و خرمشهر، فكه و سوسنگرد، بستان و شلمچه، و كوههاي سر به فلك كشيدة غرب و شمال غرب كشورمان، طنين انداز است. رزم آوران بيباك اروند، خط شكنان دلير بيت المقدس، والفجر 8 و كربلاي 5، راست قامتان جاويدي كه چون ستارگان فروزان بر پهنة سپهر نيلگون ايران اسلامي ميدرخشند.(19)
اما در هر حال ستارخان زمان، بايد همانند خود ستارخان باشد، شجاع، بيباك، مؤمن، مسلماني پيرو اوامر الهي و مطيع رهبران مذهبي و در يك كلام يك ايراني مسلمان انقلابي و ولايت مدار.
پينوشتها:ــــــــــــــــــ
1ـ مجموعه چلچراغ، از انتشارات مدرسه
2ـ شناخت، هدايت و تربيت نوجوانان و جوانان، ص 30
3ـ بابائي به روايت همسر شهيد ـ ص 7
4ـ ستاره بدر، ص 9
5ـ جوان از منظر رهبري ـ ص 29
6ـ ستاره بدر، ص 10
7ـ شهيد چمران (از مجموعه چلچراغ) ـ ص 51 ـ 59
8 ـ آقاي شهردار ، ص 35
9ـ همان ـ ص 43
10ـ آقاي شهردار، ص 59
11ـ بابائي به روايت همسر شهيد، ص 32
12ـ همان
13ـ قيام آذربايجان و ستارخان ـ ص 429
14ـ كتاب قيام آذربايجان و ستارخان، بهترين سند زندگي ستارخان است كه توسط منشي و همرزم ستارخان نوشته شده است.
15ـ تاريخ مشروطة ايران – ص 730
16ـ قيام آذربايجان و ستارخان ـ ص 422
17ـ همان ـ ص 411
18ـ تاريخ معاصر ايران، ص 65
19ـ فهميدههاي آذربايجان ـ ج 1 ـ ص 9
● منابع و مآخذ ــــــــــــــ
1ـ آقاي شهردار (بر اساس زندگي شهيد مهدي باكري)، داوود اميريان، سازمان تبليغات اسلامي، حوزه هنري، نشر شاهد، تهران، 1379
2ـ بابائي به روايت همسر شهيد، به قلم علي مرج ـ انتشارات روايت فتح، تهران ، چاپ دوم، 1381
3ـ تاريخ مشروطة ايران، احمد كسروي، انتشارات اميركبير، تهران، چاپ شانزدهم، 1370
4ـ تاريخ معاصر ايران، گروه تاريخ دفتر برنامهريزي و تأليف كتابهاي درسي، وزارت آموزش و پرورش، تهران، 1381
5ـ جوان از منظر رهبري، دفتر نشر فرهنگ اسلامي، 1380
6ـ ستارة بدر، جلال محمدي، ناشر: ستاد برگزاري كنگرة بزرگداشت سرداران شهيد آذربايجان، تبريز، 1374
7ـ شناخت ، هدايت و تربيت نوجوانان و جوانان، دكتر علي قائمي، انتشارات اميري، تهران، چاپ نجم، 1370
8ـ شهيد چمران، احمد دهقان، انتشارات مدرسه برهان، تهران، 1381
9ـ فهميدههاي آذربايجان، بسيج دانش آموزي سپاه منطقة آذربايجان شرقي، تبريز، 1380
10ـ قيام آذربايجان و ستارخان، اسماعيل اميرخيزي، مؤسسه انتشارات نگاه، تهران، 1379
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر