مطلب و عکس زیر در روزنامه ایران شماره 625-تاریخ 17 فروردین 1375 منتشر شده بود:
اگر ساکت بنشینیم، بی غیرتی است
سالدات ها و صمد خان بعد از عاشورا تبریز هر چه توانستند با جان و مال مجاهدان و دلاوران آذربایجانی کردند، هر روز چوبه داری برپا کردند و خانه هیچ آزادیخواهی غارت نشده نماند، چنان که خانه باقرخان را منفجر کردند و داراییها همه خاندان ستارخان را غارت کردند،این دو در تهران بودند و به سوختن و ویرانی سرزمینی می نگریستند که مهد دلیران و شیران بود. سخت تر از همه خبر دار زدن دو برادرزاده ستارخان بود،دو جوان گرد که در همه سالهای بعد از استبداد صغیر تفنگ به دوش در خدمت مردم بودند. در چنین احوالی به ستارخان چه می گذشت.نامه ای از او در دست است که خبر از غوغای درون او می دهد. ستارخان در این نامه به بهانه آنکه مال و اموالش را طلب می کند از تلخی ایام می نالد. او می نویسد:
مقام منبع رفیع محترم هیات وزرا عظام مد ظلهم العالی
عموم اهالی داخله خاصه و عامه، سیما اولیای امور و رؤسای عظام کرام فخام و اهالی ممالک خارجه کاملا مسبوق و مستحضرند که این بنده عاصی ستار، برای اجرای حکم شریعت غراء احمدی و حفظ بیضه اسلام مطابق احکام صادره علما اعلام عظام مرجع تقلید شیعه، از جان و مال و اولاد و هستی خود صرف نظر کرده فوق الطاقه کوشیده تا دولت جابره تبدیل بر دولت عادله به عبارت آخری دولت شورویه دایر شود، تا مگرآب رفته به جو بازگردد و قوانین حضرت سیدالمرسلین که سرمشق اهل کره از کفار و غیره گردیده رویه و مسلک اهل اسلام و کافه مسلمین و مسلمات بشود و برای معرفی خود به اهل عالم پس از تبدیل دولت جابره اطاعت اوامر مطاعه دولت عادله را کرده به مرکز که پایتخت ایران شناخته شود حاضر شده و برای تاکید بر معرفی خود به عالمیان در گوشه انزوا و عزلت هر قسم تعدیات وارده را محتمل، در این موقع برای پیشرفت قانون ، مظلومیت اختیار نمود. حالیه مدتی است از خارجه به دست داخله هر مصیبتی را که گوش آدمیان نتواند بشنود بر مظلومین اهل تبریز آورده شد آنچه که هیات محترم می دانند و جزییات و کلیات مصائب وارده را عالمند فامیل و اهل مرا جاناً و مالاً پایمال و املاک مرا خارجه توقیف نمود این مدت صبر کرد که شاید دست قدرت حضرت پروردگار هیاتی از وزرای فعال برای اجرای قوانین حقه بر قرار گردد، امروز دست قدرت تشکیل فرمود فحمداً له ثم حمداً له این است که ضبط املاک خود را در دست خوارج با این زحمات و خسارات و ایثار جان و مال نمی تواند صبر و تحمل کند آنچه را که لازمه صبر و تحمل و مظلومیت بوقت و اقتضای خود بود این توقیف و تصرف مظلومیت بوقت نامیده نمی شود که بتواند تامل کند دست تصرف خوارج در مال من اگر ساکت بنشینم بی غیرتی نامیده می شود استدعا از وجه آن پاک هیات محترم وزرا فعال که املاک مرا از توقیف خوارج محفوظ و محروس بدارند والّا جواب یصح السکوت مرحمت فرمایند تکلیف چاکر معلوم شود.
ادام الله ظلهم العالی
دردناکترین بخش این نامه آن جاست که می نویسد «برای تاکید معرفی خود به عالمیان در گوشه انزوا و غربت همه قسم تعدیات وارده را متحمل، در این موقع برای پیشرفت قانون مظلومیت اختیار کردم.»
نکته باریک در ذیل نامه نوشته علاءالسلطنه نخست وزیر است که از منشورالملک وزیر اداره خارجه می خواهد که از طریق شریف الدوله کارگذار وزارت خارجه در تبریز، درباره اموال سردارملی تحقیق کند.این نشان می دهد که روسها، در این زمان (سال1291ش) به منظور خود رسیده و تا حد زیادی بند تبریز را از تهران بریده اند ورنه به قاعده نخست وزیر باید از طریق وزارت داخله اجرا را تعقیب می کرد.
ستارخان سردارملی در روز 25 آبان 1293 در همان خانه اجاره ای در تهران بدرود حیات گفت در حالی که فقط 48 سال داشت، سخت تر از عمری که به معامله اسب در تبریز گذراند و دو سالی که در جنگ گلوله بر سرش می بارید و بیم جان در پی بود،نزدیک پنج سال پایانی عمرش دور از تبریز گذشت.
ستارخان پیش از مرگ سیّد جلیل اردبیلی را مسئول و مباشر عزاداری خود برگزید و به او گفته بود «نگذارید[جنازه من] بسیار خوار شود.
جنازه سردار به شکوه تمام و بر دوش مردم قرار گرفت.هزاران تن به دنبالش روان بودند.دولت، مجلس رسمی گذاشت و مستوفی الممالک که نخست وزیر بود خود در ختم شرکت کرد.جسدش را در باغ طوطی حضرت عبدالعظیم به خاک سپردند.گوشه ای محقر .تا آنکه در سال 1324 آزادیخواهان بر آن بنایی کردند.اما آن بنا را به بهانه یی در سال 1325 عده یی دیگر خراب کردند.تا آنکه بعدها امیرخیزی و دیگر همرزمانش سنگ قبری برای آرامگاه او تهیه کردند و قبرش را از عزلت بدرآوردند...
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر